واکسن 18 ماهگی دخترم فرناز
به نام خدا
امروز سه شنبه مورخ 94/9/3 با 10روز تاخیر به دلیل سرماخوردگی نوبت به واکسن 18 ماهگی فرنازم رسید از چند روز قبل دلشوره همچین روزی را داشتم با نگرانی به مرکز بهداشت زنگ زدم و از روز و ساعت واکسن سوال کردم که گفتند همین امروز ساعت12-9 انجام میشه تصمیم گرفتم تا فرنازم خوابیده آماده بشم و همراه مامانم به مرکز بهداشت برم ولی متاسفانه کارت واکسن را پیدا نمی کردم خلاصه به باباش زنگ زدم و ازش خواستم تا برای پیدا کردنش بیاد خونه و کمکم کنه ولی متاسفانه با اومدن باباش هم کارت را پیدا نکردیم در نهایت به مدرسه خواهرش زنگ زدم و با اینکه سر کلاس بود از معاون مدرسه خواهش کردم تا صداش کنه و ازش راجع به کارت پرسیدم خوشبختانه با راهنمایی درست فاطیما کارت را پیدا کردم بعد هم همراه باباش به درمانگاه رفتیم اول که قد و وزن و دور سر را اندازه گرفت که خوشبختانه همه چیز عالی بود وزن فرناز کوچولو 12/300بود که گفت جزء بچه های تپل هست ونباید غذاهای چرب بخوره بعد هم توصیه کرد قطره آهن را حتما بهش بدم
حالا دیگه نوبت واکسنت بودتو بغل بابات نشسته بودی اول قطره خوراکی را با زور بهت دادند یه کمی گریه کردی بعد هم بابای مهربونت آستینت را بالا زد من هم زیر لب بسم الله میگفتم و خیلی استرس داشتم همین که واکسن را تو دستت زدند جیغ زدی و گریه کردی قلب من و بابات داشت از جا کنده می شد ولی هنوز تموم نشده بود تا اومدی یه کم آروم بگیری واکسن پات را هم زدند که دوباره یه جیغ بلندی کشیدی و گریه کردی ولی خوشبختانه خیلی زود آروم شدی بابات من و تو را برد خونه مادر بزرگت و خودش رفت سرکار توهم خیلی آروم بودی بعد یک ساعت هم که بابات برگشت داشتی بازی میکردی عصر هم با اینکه من پیشت نبودم وسر کار بودم بازم آروم بودی به خاطر قطره استامینفون خواب بودی فقط شب تا صبح خیلی اذیت کردی و مرتب گریه میکردی فردا صبح هم باز آروم بودی و راه میرفتی شیطونی های همیشه هم را میکردی البته منم هر 6 ساعت یکبار بهت قطره میدادم تا هم تب نکنی وهم آروم باشی
دختر خوبم با اینکه همه از سخت بودن واکسن و عوارض بعدش خیلی منو ترسونده بودند ولی تو خیلی قوی بودی و اصلا مامانت را هم اذیت نکردی در ضمن دیگه تا6 سالگی هم از واکسن راحت شدی
امیدوارم همه سختی ها ی زندگیت همین جوری برای تو راحت حل بشه
عاشق همیشگی تو:مامانت